Sunday, November 21, 2010

بیست و هفت ضربه ی بی وقفه

مست مستم الان . . .کمال کجایی نگام کنی؟ مرتض کجایی زیر بغلم رو بگیری؟ خاطرات قدیمی کجایید که بتونم بتون تکیه کنم؟

اروم اروم برف می اد و من اروم اروم می شم ادم برفی. با دماغ قرمز و سیاه, با چشمای سیاه زغالی, با دستای چوبی

من دوست داشتم ارشه بودم که کشیده بشم روی سیم ها, من دوست داشتم اشک سگ بودم که بچکم رو چشم سگ, من دوست داشتم گرد باشم که بشینم به دنیا, من دوست داشتم ته سیگار می شدم که بشینم به لب اهلش و دود به دود برسونم و بعدش بخوابم کف کوچه زیر بارون. من دلم می خواست آه بودم که ناسوت بشم تو تاریکی و سرما. من دوست داشتم که یخ بودم که اب می شد, دوست داشتم برگ بودم که خش خش.

من دوست داشتم که بودم در روز نابودم و اون روز رو با همه شما جشن می گرفتم . . . شیرینی می دادم  شربت می دادم و می رقصیدم . . . خوب خوب خوب رها بودم  . .می گرفتم تک تک تون رو سفت و محکم ماچ می کردم . .ای می رقصیدم براتون تو اون روز. ااااییی می رقصیدم و از خوشی گریه می کردم .. . اون روز من خود رهایی ام . .

این روز و این روزها چی روز به من شاباش می گید؟ من هستم و درد دارم. درد زیاد...
 
این روزا حس بچه ای رو دارم که توی صف تزریقات وایساده و همه بهش می گند که مرد شده . . .یه مرد بزرگ.

No comments:

Post a Comment