Monday, November 29, 2010

نقل دوستان و دستان در این روزهای سینه -زخم

سه شب بود, شب شعر, شب شراب, شب شادی.
 
هرکس هرچه بود, خودش بود بی پیرایه. علیج گران و صاف, جوئي مست و راست, هادی شفیق و دلتنگ, من ساکت و بی قرار
امیر دلتنگ و پر لبخند,مرتضی حاضر و پر یاد.

علیج اشک شوق خسته ی من بود در ساعت ۸:۵۰ دقیقه ی شب شکرگزاری که وارونه بر دلم چکید و خنده شد بر پیش خوان. گَرد روزگار هرچند به گِرد و گَردونه اش نشسته بود بی برو برگرد.

علیج اما به حال شکوفه. علیج دلش گرمتر شده بود, سرش گرمتر شده بود, دستانش گرم تر شده بود, دهانش گرم تر شده بود, . . .علیج  پیامبر بهار. علیج گلخند حلقه ی یاران, به مثال  روح بازگشته به تن, براق . . .علیج پیرانه سر کودکی . . . علیج ققنوس برخاسته از خاکستر روزها و شبها بود
  ...
----
دلتنگ بودم و  گریزان از اتصال به شبکه. حرف هایی مانده است که باید بزنم. می زنم
----
انقدر گرما بود که قفل از دهانم نیافتاد  . .. راز دردم اشکار نشد. این روزها از زنگ های این منحوس بیشتر ابا دارم. . .

No comments:

Post a Comment