Saturday, August 21, 2010

چرت و پرت

شما مرا نمی دانید. شکایتی هم ندارم اما خب شکایتی هم نداشته باشید.  این روزها مرتب می اید بالا. بالا  . . . از کمی شادی که بگذرد دوباره نوبت تو می شود, رابعه ی  من.  در رویایم حرفم را زدم: کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را. این روزها که به سال تو باز نزدیک می شویم. 

ایران  تهران, دوستان می پرسند که شب نیمه شب کجا رفتی. چه بگویم؟ روح سرگردانی به رقص ام اورده بود. پای برهنه امدم عزیزکم. پیکرت, پیکر نازنین ات بر دوشم بود. هروله می رفتم از کوچه به کوچه. تو ارام بودی, دستت بر صورت من بود. گریه های من را ارام ارام باز می گرفتی. لبخنده بودی در نامتناهی ات. چرا هیچ فیلمی  نشان نمی دهد عروج را از نمای پایین نشان نمی دهد؟ 

به نارمک که رسیدم ان سرو پابسته را دیدم. خذ نعلیک,   

قدمم از سر کوچه جلوتر نیامد. بغض امان نمی داد. دستان ات, دستان نازنین ات, به دور گردنم بود.  این انصاف نیست. این انصاف نیست. نگه دار این بمب ساعتی در سینه ی من.  این  چکیدن زمانش من را می کشد.  بکش این ضامن نیمه کار.   در و دیوار دست و پایم را می گیرند که مویه نکنم. اما من نمی دانم که داستان چیست. من منطقی ام و منطقی ام می گوید که باید رفت. تو اما لبخنده نگاه می کنی من را رابعه.


به زمان پرش که می رسیم ارام ارام  . .. صبوح قدوس . . صبوح قدوس
 . . . 
نمی توانم. کس دیگری را تاب نمی اورم. من شعر نمی گویم. ادب نمی بافم. الان ساعت ۹ صبح است که اینها را می نویسم. باید بروم. کسی من را هل بدهد پایین. چطور توانستی ؟ تو چطور توانستی؟  بیا دست من را هم بگیر. من دردناکم. من اما به اندازه ی کافی دردناک نیستم. باید که جمله جان شویم. باید که برویم. 

همان سکوت بهتر بود. چه را می خواهی به که بگویی؟  مچاله بود عالمی دارد. مچّاله شو, مچّاله شو

پینوشت:
جاویدان من. آهنگ متن 

No comments:

Post a Comment