Thursday, December 2, 2010

"در "همان قهوه خانه بر کوچه

خواب ارام ترین اعتراض من است به زندگی. در خوابگاه که بودیم من نمی دانستم که یعنی چه.   به ۴-۵ ساعتی خوشحال بودم. روزی داشتم که به دانسته ی کم نارضایتی بسیار داشتیم و از ان بیشتر امید. 

دیروز ۱۵ ساعت خوابیدم و در خواب اعتراض, سکوت آوارانه. در خواب ایستاده زیر مهتاب  و لب هایم گره داشت. در خواب همه از جلوی چشم هایم رد شدند. تمام ایینه هایی که در عمر خودم را درشان دیده بودم و تصویرهایشان. 

من خواب بودم و ایستاده بودم زیر نور مهتابی که در کوچه های بی انتهایی منعکس می شد و از لبخند سرد دیوارها بالا می رفت.

روزی و روزگاری, ایستاده و یا نشسته, به حال مستی و یا هشیاری, زنده تر از همیشه, زیر نور مهتاب, در اعتراض به زندگی, برای همیشه به خواب خواهم رفت

-------------------------------------------------
"همسایه ها به من می گفتند که اندوه به تو لطف داشته است که در ماه اسفند به سراغ تو امده است"

No comments:

Post a Comment