Saturday, December 11, 2010

مشروح ثلث اول از قايمه ی پایداری

عاشقانه نوشتنم همیشه شرمگین بوده , نگران و غفلت زده مبادا که بیرون بنشیند. یا که شاید به زبان فرویدی منکوب و مستور گشته بوده. هرچه بوده, امشب اما به حال پرده دری.

 این شب که دیر است و صبحی که زود, به این فکر می کنم که  چیزی دارد در دلم تکان می خورد. چیزی که هیچ باره اش صدایی نبود, نوایی نبود, حالی و  حلوایی نبود, مقصد و ایینی نبود. هرچه بود پایکوبی قصه هایی بود اثیری مسلک که در سرسرای سینه, های و هویی می کرد. به مقامات ایهام و اوهام. لکن فضا در اوج اوقاتش شوق بنهفته ای داشت به مقتضایی کور, به امیدی که کسی نمی دید و نمی شناخت اما هاله ای از تپش اش می نایید. نانبشته بود اما چنان نقشه های ناخواندنی اهرام, حاضر و مستور. یاغی به انکار و لکن خاک گرفته و مسکوت.
حال گویی که کسی نفسی بر خاکم نفس داده است. از زیر این همه خاک, عجیب که بوی بهاری به مشام می رسد. پوسته ام به حال شکستن است. شوق گرم سر برون کردن به مفروظ* این خاک زمستانی. 

می دانم که " آینه ایم" و نقش ما که عکس است و زان کسی. لکن سینه ام به ضرب رنگ پذیری می شورد. باز می دانم که رنگرز, دل به صورتگری خامه های سپید ما نبسته است. می دانم که همین امروز است, یا که پردا**, یا که پاری پس تر ز پردا که به خُمینه اندرمان رها, که به سرحد اخگری آخر آتشش به دامان عناب ها بجوشیم و صورت و سیرتمان- م برای تو که جمع نمی پسندی- هم رنگ شود. از بی خویشی سِحر گونه ی زال آیینی برآییم و به سرخی سیاه آتشین یک دست و پرهیزگاری ارام گرم گیریم. بیم که هست اما شوق در خم-جوش نشستن اش -و یا بهتر که: نشستن ام- , آستینِ پوشیدگی از چهره ی پروا زده ام بر می دارد.

از همه ی اینها که بگذریم, از خم و خامه و رنگ-ورز بالاتر, ستایش از آنِ آن گوهره ی نقاشی است که شعورش بالاتر از این پنجه هاست که خاک  و این خامه ها که پودیده تار و این رنگابه ها که -ابه- اش ماندگار. 


-----
توضیح عنوان:‌ می گویند که اگر ارتفاع هرم متساوی الاضلاعی را رسم کنید, در نقطه ی یک سوم اول از پایین ان ارتفاع, نقطه ای واقع است که خواص خارق العاده دارد. به عنوان مثال, در این نقطه فساد نمود و وجهه و جوهر رخ نمی دهد, یعنی به عنوان مثال توتان خامون که مقبره اش در همان نقطه از هرم دوم قرار دارد, نه تنها جسم اش فاسد نمی شود, بلکه نطفه های کمرش ماندگار خواهد بود و علاوه بر آن فره ی پادشاهی اش در وی مقیم می ماند. هرچند بیشتر شبیه افسانه است اما دانه های گندمی که از مقبره ی وی یافته اند را کشت کرده اند و بعد از چند هزار سال باز سبز شده است. گندم های عادی بیشتر از ۳۰ تا ۴۰ سال باروری خود را حفظ نخواهند کرد
هرم از پایدارترین اشکال هندسی است

*
  به لغت نامه نگاه کردم و معنای برای مفروظ ندیدم. به صلاحدید شخص شخیصم ان را معادل اسم مفعول از ریشه ی فرظ به معنای سرمازدگی, یخ زدگی لحاظ کردم
freeze
:-)

**
پردا همان فرداست

No comments:

Post a Comment