Friday, March 26, 2010

نامه

احساس  می کنم که جریان اب خنکی از روی صورتم رد می شود و در درونم سرازیر . احساس می کنم که نفس گرمی از سینه ام بر می آید که شب های زمستانی  در میان سرمای هوا, مهگون می گردد. . احساس می کنم که سبزه ی کوچکی در کنارم, از کنار حاشیه ی باریکی که با لبه ی دنیا دارم سربراورده و مرا گاهی کمی دوست دارد.. احساس می کنم که در این بهار, من هم صورتم تمیز است, براق است, سفت اما ارام است. خوشحالم که از کسی زیاد از باطنم خبر ندارد, شاید که باطنم مشام شما را ازار بدهد. من در این بهار به این صورت سنگین راضی هستم.




 برگرفته از نامه ی یک درپوش شادمان چاه فاضلاب به دنیا

2 comments:

  1. aliii boood .. ama june dadash say kon bishtar be khodet hal bediii .. inghad nashkan un nafsooo ..

    ReplyDelete
  2. bad joor doroone manjelab oftady/az ghovvato az tabo tavan oftady//az chale dar amady chera khosh hali?/badbakht be chahe fazelab oftady

    ReplyDelete