Wednesday, March 17, 2010

حالیا عمر گران است که خوش می گذرد

در انتهای مسیر این  انقلاب و در آستانه ی این تعادل، زمستانه و بهارانه مد نظر است، نگاهی از روی عبرت اگر که به پشت بیندازیم، حقیقتا که گاو ناآرامی بود. از آن واقعه ی بزرگ که تا حوالی خوابهای ماهم پیش آمد، وز آن خمودگی که من را گرفت و به حضیضی کشاند که حتی  خود گشون بند قبای خاکی آن  خاطره  نکشانید، هزیمت های غریبی که رخ داد، خاکستر-سوزی که در کالبد  رفیق موافقم که اهل هنر است درگرفت، تبرهای شکستی که بر صورت زیبای خارجی من در فرود آمد،  . . .همه در یک سال بودند. 
این گاو عزیز که عزت اش از ان است که از عمر من است و از عمر ماست و به مان خاطره بخشید هرچند تلخ، در اواخر اقامت اش گویی که دل در بند کرامت آورد. بازگشت، که بزرگترین عیدی این سال ها بود.  اگر مهلتی دست داد از این حال عروج بیشتر خواهم نوشت لکن این است که گویی خلاصی مختصری یافتم از خواسته هایم، خیالاتم و بازی گوشی های فکری ام. . .

هرچند که بوی کلیشه اش بلند است اما این توپولک عجیب است که حس خوبی دارد به این سالی که نو می آید.  بوی خیر از این اوضاع میشنوم این بار. می دانم که باز هم درد و آزار زیاد خواهم بود، در ذلّت ذات زمان اعجازی نیست، لکن نفخه ی سبزینه بهجتی خواهد وزید.

از حال من هم بخواهید، خوب است و خیر. کار و بار و درس به غایت ترسناک است لکن صحت قوا را قوت اندکی حاصل آمده .  حامل شکوفه ای در راهمان است. دستانش هرچند سرد از سرمای زمستان اما به باور بهاری که در سینه می پرورد، ایمان دارم. شکوفه ها هرچند که پرپری در نظر آیند و روان به اشاره ی نسیم لکن شاید که به زیبایی شیرینی و آبداری میوه هایی که در فصل گرم از آغوش همین شکوفه ها بر می ایند و بر دست و دیده و زبان ما روان، ایمان بورزیم. 
باشد که باغچه ها، دل ها، باغبان ها، صاحب دلان، شکوفه ها، کوچکترها، درختان، بزرگترها، دشت  گسترده ی حیات و حتی کمپوتهایی به مثال بنده سال نیکویی داشته باشند
پی نوشت : هدیه ی عیدی ما هم  برچسب جدیدی است که در این پنجره از این به بعد خواهید دید تحت عنوان   توپونیمال که  مشتق از اسم اعظم است و مینیمال . ذوق همایونی مان کُچه*  زده است
----
کچه: به ضم کاف، جوانه در  گویش اصفهانی

No comments:

Post a Comment