Monday, July 12, 2010

شتر سبک

من تازه هایده رو دارم کشف می کنم. واقعا عالیه . . . 

کمی های که میشم و باد میزنه, رفتم تو خط  درخت سر کرنر. دیدم همه شون رو همون جوری که هستند دیدم. چیزی نه بیشتر از اون چیزی که میشه دید. فیزیک. دلم درد گرفت بعدش به خودم گفتم اخه مگه کرم داری که یه لحظه مثه ادم صفا نمی کنی. سبک راهت رو برو. بعدش گفتم این فضولی که من کی ام اینجا کجاست عادت شده انگار یا شاید هم از عادت  نفوذش بیشتره . . .
صبحانه رحیمی ها اومدند پیش ام. رحیمی ها دارند میرند از سیاه پشته. نتونستم بگم که اخه  . . .دارن میرن. البته خیلی هم غصه ندارم. شاید هم هنوز نمی دونم همین یک ماه یک بار هم همدیگر رو دیدن چه نعمتی هست. کیا نون اورد واسه ام. اوخ اوخ چه نونی . . .
با اون دوستک حرف که می زنم میگه که نمی ام چون گفتی که نیا . . نمی دونم چی بگم . . یه کلمه بهش گفتم و این بود که ادم حرف دل رو که نمی زنه, حرف دست رو می زنه. . . حرف دل باد هواست . . .

No comments:

Post a Comment