Saturday, July 10, 2010

گریه را به مستی بهانه کردن!!‌

الکای بیچ- باربیکیو خونه ادم- کیو اف سی شب قبلش با اون دوست داشتنی محتاط- بعدش بهم میگه افرین که جرات داری که ول کنی و من جلوی نفسم رو می گیرم که حرف نزنم برای اولین بار- محمد اقا میگه که  درمون ات  تو همون عطاری های قدیمه و من هی فکر می کنم که چی باباجان؟ من چی بگم که بشه گفت. پس شیخ که احوال کشتی دریای دور رو می دید, چرا این مرغ پخته رو از زیر نیم بند برنج نمی بینه . . . اون یکی هم ایمیل می زنه میگه به من میگی دومی اش رو؟ اخه من موندم تو این همه فیلم دیدی چی یاد گرفتی پس؟  همون حرف اقا محمد درسته, باید کشید از توی حرف زدن بیرون . . . فایده نداره . . مگه اینکه بشینیم همون  توی ایوون و ساکت بشینیم . . . هی ایوون . . هی ایوون
 . کسی از ایران نباید زنگ بزنه.  خوب خوبه, همه چیز داره به ته اش نزدیک میشه. من هم ایشالا به ته اش نزدیک می شم. ته کثافت منظورمه. هی میام نظر بدم بعدش فات د شاک اف می کنم. . .  یکی نیست به من بگه تو که نیستی خوب خفه شو بزار به حال خودشون بسوزند . . . اون یکی ایمیل زده می گه سعی کن شاد باشی. این یکی خداست رسما, خود سهراب سپهری شده واسه ما فقط نه نقاشی داره نه شعر نه بابای پول دار. . .
اخر شبی میاد که ته گلوم رو بسوزه  . . تازه می بینم که تازه شده خود خودم . . . این جا جای منه. کنار پنجره
بعدش می بینی اومده  زیر اون اواز شهیدی کامنت داده هی ی ی ی ی  . . .یکی نیست چیییییی میگی اخه تو؟ تو که تو فضایی چی کار داری انگشت کنی تو چش این چهار تا کرم خاکی. برو تو همون معراج ات, بسه بس که فهمیدیم خفنی. جای حسادت بیشتر نداریم . . قربونت برم, برو پشت سرت رو نگاه نکن دیگه فدات شم. 

اون یکی هم که رفت  پشت ۱۲ ساعت اختلاف. خوب بهتر. بلکه از فکر و خیال بزنه بیرون حالش رو ببره.  
این حامد هم استتوس زده مبعث مبارک :))))))‌
امیر هم ضایع کرده دو روز پیش حالا هی زنگ می زنه. به روم که نمی ارم که پسر اما واسه خودش  . . من کی ام که بگم کی واسه خودش چی.  اقا جون من کاری ندارم اصا, هرکاری کردی خوب کردی. به من چه... 
توانتی فیفس اور رو دیدم. عالی بود
من چی دارم می گم. اصا ببین چی هست که اومدن و رفتن اون رفیقمون دیگه خط هم نمی دازدمون. حرفم هم البته اینجا حسابه. این سالها که سال به سال میگذره که اخه سال نیست .  حالا کشک بادمجون بخوری یا همبرگر کنار اب چه فرقی داره. من نمی دونم چرا عرضه نمی کنم بنویسم دو خط و شر این پیمان فرودگاهی رو بکنم. دیگه کشمش های عباسعلی رو هم که تحویل دادم. ما که حرفی هم باهم نداریم, نمی دونم چرا این مسخره بازی رو تمومش نمی کنیم. . . من  خودم باید سر خودم رو ببرم و شر رو کم کنم.

جدی بگیر و نگیر, این دو ذره حرف تو دلم مونده بود- ورد فارسی این اپلمون کار نمی کنه. مجبور شدم اینجا بنویسم. 

No comments:

Post a Comment